پست‌ها

من هم معلولم !

تصویر
امروز سوم دسامبر روز جهانی معلولان است . چیزی که تنها یک گوشه ای از تقویم ما آمده و برای خودش هست! امروز روز قرمز هم نیست که بگردیم ببینیم چرا روز قرمز است و تعطیل است. یک روز سیاه و نا تعطیل بین مابقی روزهای سیاه نا تعطیل. امروز می خواهم از این عزیزان حرف بزنم. امروز که گذشت ولی وجدانی بیاییم فردا که از خواب بیدار میشیم فکر کنیم که خدایی ناکرده ما هم مثل این عزیزان شده ایم و معلول هستیم . خودمون رو روی ویلچر تصور کنیم و شروع کنیم توی شهر راه رفتن و کارهای اداری کردن. قطعا هممون دلمون به درد میاد. خیلی هم به درد میاد. علتی که بهش اهمیت داده نمیشه اینه که چون ما سالمیم دیگه. می تونیم از جوب بپریم! پله ها رو دوتا یکی بالا بریم! جلوی در دانشگاه با خم کردن بدنمان از میله های عمودی اش که برای مانع شدن از تردد خودرو هست رد می شویم . ولی اگر ویلچر داشتیم داستان هم همینطور بود؟ در خارج از کشور که زندگی می کنم انگار هرچیزی که می سازند به این عزیزان هم فکر می کنند ! در این پست می خوام مقایسه کنم امکاناتی که در خارج از کشور برای معلولین هست با امکاناتی که ما در ایران داریم و برامون هم ا

25 نوامبر ، روز تلخ جهانی

تصویر
امروز بیست و پنجم نوامبر ، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان می باشد . اینکه ما چنین روزی رو در تاریخ جهانی مون داریم مایه ننگ ما آقایون است! عصبانی نشوید که این یک حقیقت بسیار بزرگ و تلخ می باشد . چرایش را در ادامه توضیح می دهم! وقتی که یک روز جهانی برای مبارزه با چیزی وجود داشته باشه یعنی آن چیز به صورت گسترده وجود داره. به حدی که سازمان ملل متحد تصمیم گرفته روز خاصی از سال رو به این اسم نامگذاری کنه تا یاد مردم دنیا و حتی دولت مردان بیاره که چنین چیزی هست و هرسال باید یادمون بیاد تا مبارزه باهاش رو یادمون نره! وقتی که چنین چیزی در حجم بالا وجود داره پس برای مبارزه باهاش روز جهانی نامگذاری کردند. پس یعنی هست . پس یعنی ما مردان کره زمین این حرکت رو انجام می دیم و خشونت داریم روی خانم ها که چنین روزی رو توی تقویم قرار دادند. با اینکه به نظر من حتی یک عدد در سال هم امار خیلی زیادی است ولی شما ببینید چه میزان این آمار وجود دارد که برایش روز تعیین شده است. این چیزی است که حتی عدد یک هم برایش خیلی زیاد است و قسمت تلخ اش اینجاست که بسیاری از این خشونت ها پنهانی است و حتی دیده نمی

قضاوت

توی توییتر زیاد چرخ می زنم و توییت های مردم رو می خونم. همشون شده قضاوت کردن و دخالت کردن در زندگی این و آن . همش شده حمله کردن به افرادی. داستان از اینجایی شروع شد که یکی از خبرنگاران بی بی سی فارسی تصویر سر صفحه اش را به چیزی تغییر داد که باب میل برخی ها نبود. قضاوت ها شروع شد . همه شروع به حمله کردند و اتهاماتی زدند . از جیره خوار بگیرین تا رسانه باطرف . بعد از مدتی سیاوش اردلان توضیحاتی رو مبنی بر اینکه همیشه روی کاور فیس بوکش تصویر مهم ترین رویداد خبری آن زمان را قرار می دهد باز کاربران شروع به قضاوت کردند که ارزشی ها اینطوری ماله نمی کشن که سیاوش اردلان کشیده . اولا اینکه شخصی دیدگاه خاصی دارد به خودش مربوط است . تا زمانی که دیدگاه ضرری به ما نرسانده برای خودش محترم است. فکر نمی کنم عکس سرصفحه ضرری به ما برساند. بعد که سیاوش اردلان توضیحاتی رو برای این جریان سازی ها و رفع ابهامات نوشته باز گروهی همین رو باور نکرده و باز شروع به حمله و قضاوت کرده اند. به نظر من توضیح سیاوش اردلان کاملا منطقی به نظر می رسید. همانطور که خیلی از مجلات خارجی نیز برای اعلام خبرهایی تصاویری استفاد

چرا؟

امروز تنها دوستی که توی این غربت لعنتی داشتم برام نوشت که دیگر به من پیامی نده و حالی از من نپرس . دوستی عادی هم بین ما نمی تونه وجود داشته باشه . من خیلی متاسفم . خیلی ناراحت شدم . از اینکه چرا کسی من رو نمی بینه .. واقعا چرا کسی من رو نمی بینه؟ نظر خود را برای من ایمیل کنید: khiaban17@bk.ru

یادمون میره

همین پلاسکو رو یادمون میاد؟ وقتی که ریخت همه مون شروع کردیم به پاره کردن لباسامون که باید ایمنی برقرار بشود. یک ماه بعد که آب ها از آسیاب افتاد همه ما فراموش کردیم . هیچ کدام از ما هنوز تلخی فاجعه بم رو فراموش نکردیم. از یک زلزله شش و شش دهم ریشتری نزدیک به سی هزار نفر کشته شدند . هنوز تلخی اون حادثه از بین نرفته. هنوز هم به یک ایرانی اسم بم رو می آری ته دلش حالش گرفته میشه از اون فاجعه بزرگ. ولی بعد از زلزله بم چند تا زلزله دیگه داغدارمون کرد؟ این زلزله در هر کشوری اتفاق می افتاد (خدایی ناکرده) جدای از اینکه این میزان تلفات نمی داد و فرض بر اینکه این میزان تلفات هم در زلزله ای رخ بدهد آن کشور نهایت سعی اش را می کند که دیگر از بروز چنین فاجعه هایی جلوگیری شود . ولی ما هنوز شاهد این هستیم که مدیریت بحران مون در حد صفر هم نیست! هنوز مردم باید پتو و چادر و بالش و نفت بفرستند. هنوز مردم باید بروند کمک کنند . این یعنی تلخی این فجایا تنها روی دل ما مردم زخم می اندازه و خاطرمون رو مکدر می کنه. سر پلاسکو داغون شدم . برای همین هرگز اخبار زلزله اخیر رو دنبال نمی کنم تا دلم به درد نیاد. از

شیفت شب

"شیف شب" فیلمی است با بازی محمدرضا فروتن . نمی شه گفت با بازی درخشان محمدرضا فروتن چون در این فیلم یک نقش کاملا ساده به نظر من داشت. طوری می خوام از این فیلم بنویسم که داستان رو لو نده ولی چیزی ازش نوشته باشم . فیلم شیفت شب به نویسندگی و کارگردانی و تهیه کنندگی نیکی کریمی با بازی محمدرضا فروتن اون طور که باید نتوانست نظر من رو جلب کنه . از اینکه فیلم شاید نقطه قوتی هم داشت نمی شه گذشت ولی در کل به نظر من فیلم آن طور که باید می بود نبود . نقطه قوت این فیلم قهرمان این فیلم بود که یک زن آن را بازی می کرد. مرد یک بلند پروازی داشته و شکست خورده و این زن است که جلو میره و قهرمانانه می ایسته و مشکل رو حل می کنه. این یعنی زن داستان با وجود مشکلات و ناهماهنگی هایی که مرد داستان داره ولی علاقه مند به زندگی جلو میره و بسیار قدرتمند و قهرمانانه ظاهر میشه . یکی از نقاط قوت فیلم دقیقا همین بود. اکثرا فیلم ها زن رو از روی کلیشه ها می سازند . مگر برخی فیلم هایی که شیفت شب هم به نظرم یکی از آنهاست که یک زن رو این میزان استوار نشون میده که می رود و مشکلات را حل می کند . شاید به نوعی وقتی

صحبت

روزی با دختر خانمی آشنا شدم که خیلی خانم خوبی بود . خیلی زیبا بود و به لحاظ رفتار و افکار خیلی به روح و روان من می خورد . بسیار با هم هماهنگ بودیم . این آشنایی توسط یک گروهی که داشتیم شروع شده بود . من اطلاعات زیادی از زندگی ایشون نداشتم . صحبت هامون هم عاشقانه نبود یعنی ارتباط تنها یک دوستی عادی بود . با هم صحبت می کردیم . کتاب معرفی می کردیم و بحث می کردیم . گاها سینما می رفتیم به همراه دوستان و به نوعی یکی از دوستان اکیپی من بود که کمی بیشتر با هم صمیمی شده بودیم . این صمیمیت روز به روز زیاد تر و زیاد تر شد . ولی هنوز به اون حدی نرسیده بود که باید می رسید . تا اینکه توی حرف هاش ایشون از دهانشون کلمه دوست پسر پرید. بعد از پیگیری من در صحبت و اینکه نتوانست خودش هم خودش رو جمع کنه گفت و متوجه شدم که ایشان با یک آقایی دوست هستند و ظاهرا آقا با اینکه ایشون رو دوست داره یک سری مشکلاتی بین شون وجود داره . ولی خب من رو قانع کرد و من هم خودم چون ارتباط ما خیلی اونطوری هم صمیمی نبود و یک ارتباط ساده بود فکر نمی کردم حرف  زدن من با این خانم مشکلی ایجاد کنه به لحاظ اینکه من درون خودم فکر

پست شماره یکم

همیشه برای شروع کردن مشکل داشتم . همیشه نمی دونستم که وقتی یک جایی رو از نو شروع می کنم باید چه بنویسم و از چه بنویسم و چه طور بنویسم . برای همین همیشه نوشتن اولین نوشته برای من کمی سخت بوده . اینجا را برای این ساختم تا به دور از استرس فیلتر شدن و راحت بنویسم . چون بلاگر کلا فیلتر هست . اینجا قصد دارم که از روزانه ها و فکر هام بنویسم از تجاربم بنویسم تا شاید افراد بتونن استفاده کنند لینک ها و منابعی رو هم رسانی و به اشتراک بگذارم مطالبی رو پیشنهاد بدم اخباری اگر شد بنویسم برای همین اینجا رو به دور از همه می سازم . حساب های اینترنتی هم را به آن وصل می کنم تا شاید اگر دوست داشتین اون ها رو هم بخوانید. خیلی ممنونم از توجه شما . این بود اولین نوشته من در وبلاگ خیابان هفدهم ... نظر خود را برای من ایمیل کنید: khiaban17@bk.ru